عاشقانه ها
بسم الله الرحمن الرحيم
موضوع كلي:ضرورت انتقال دفاع مقدس به نسل آينده
موضوع:رابطه عاشقانه شهدابا همسرانشان
تهيه وتنظيم:فاطمه رنجبر ملكشاه
بانگاهي گذرابه تاريخ جنگ ،حماسه هايي به چشم مي آيد كه بازگويي آن روشن گر ابعادشخصيتي رزمندگان براي نسلهاي آينده خواهد بود.
بخش قابل توجهي از شهيدان،متاهل بودنداما لحظات شيرين زندگي را رهاساخته وكيلومترها دوراز همسر وفرزندان خويش بامرگ دست وپنجه نرم كردند.
به راستي نسلهاي آينده حق ندارند اين شبهه رامطرح كنند كه شايد اصلا عشق وعلاقه اي درميان نبوده كه اينان سختي هارابه خوشي هاي زندگي ترجيح داده اند؟چه بسابي رغبتي نسبت به خانواده،انگيزه جبهه رفتن آنان شده باشد!دراين صورت آيابازهم ميتوان شهامت آنان دربي اعتنايي به دلبستگي هاي مادي راحماسه ناميد؟دراين مقال درصدد پاسخ به اين پرسش برآمده ايم.
مثال زير كه فرازي ازنامه شهيد علي رضا نوري است تنهاجلوه اي ازعشق وعلاقه زائد الوصف شهدا به همسرانشان رابازگو مي كند:
"محبوبم ، من نمي توانم تورافقط همسرم صداكنم چون،پاره هاي جانم درتو حل شدوپاره هاي عمرم چون دو فرزند ازتو روييد. بايد تورابه جاي همسرم به نام ديگري بخوانم كه هم،آن معناي دوست داشتن رادر خود داشته باشدوهم دربرگيرنده روييدن پاره هاي عمرم از وجود توباشدونمي دانم كه چه بگويم"1
شهدا به سبب تعلق خاطري كه به همسران خودداشته اند حتي به ريزترين كارهاي آنها كه گاه از نگاه بسياري از مردان معمولي به دور مي ماند ،اهميت مي دادند وسعي نمي كردند كه خودرا نسبت به مسائل بي توجه نشان دهند.هرگاه كه درفرصتي به ملاقات همسرو فرزندان خويسش مي آمدند سعي بر آن داشتند تا كمك حالي براي خانواده باشندوتاجايي كه امكان داشت ازمحبت ورزيدن به آنهادريغ نمي كردند.
درباره سردار شهيد حميد باكري مي خوانيم:
"حميد گفت:راستي يك چيزهايي آمده ،خانمها زير چادرشان سر مي كنند. جلوش بسته است وتا روي بازوها را مي گيرد....فاطمه گفت: مقنعه را مي گويي ؟ حميد دستهايش را كه با حرارت در فضا حركت مي كردندانداخت پايين و آمد كنار او نشست گفت: نمي دانم اسمش چيست، ولي چيز خوبي است چون بچه بغل مي گيري راحت تري ....از آن موقع با چادر مقنعه پوشيدم و هيچ وقت در نياوردم برايم جالب بود و لذت بخش كه او به ريزترين كارهاي من دقت مي كند. به لباس پوشيدنم غذا خوردنم ، كتاب خواندنم"2
محبت به خانواده را در اين مثال مي خوانيم :
"همسر شهيد طوسي مي گويد :روزي حسن آقا از منطقه آمد و گفت :واقعا پيش بچه ها شرمنده ام ومي ترسم يك روز شهيد بشوم وآرزوي بردن پارك در دلشان بماند ،آن روز به قدري خسته بود كه حد نداشت به اتفاق دخترم به پارك رفتيم و دخترمان در حا ل بازي با تاب بو د اما حسن آقا از فرط خستگي روي نيمكت خواب رفته بود.در همين حال دخترم او را صدا زد و از او خواست تا تابش دهد و او سراسيمه از خواب بيدار شد و به طرف تاب دويد ودوتايي مشغول بازي شدند " 3
از اينگونه مثالها در فراز و نشيب تاريخ جنگ بسيار به چشم مي آيد .اما جالب است بدانيم شهدا حتي در اوج نبرد نيز از ياد همسر خود غافل نبودند و يادو خاطره شان را به عنوان پشتگرمي و تقويت روحيه تلقي مي نمودند. در اينجا به نامه شهيد نظر علي محفوظي جويباري به همسرش اشاره مي كنيم :
"همسرم،درس چگونه در سنگر ماندن را از شما مي آموزم و از كلمات شما،كه با قلمتان بر روي كاغذ آورديد به من نويد داديد ، نويد پيروزي اسلام و جان بر كفان اسلام ، به من قوت بخشيديد شما مرا به واژه شهادت نزديك مي بينيد ولي من بين خودم و شهادت فر سنگ ها فاصله مي بينم .دلم ميخواهد كه در حق من دعا كنيد و از خدا بخواهيد كه از سر تقصيرات بنده اش درگذرد .اگر سعادت داشتم مرا به خط مقدم جبهه مي برند ولي هنوز سعادت يارم نشد .سعادت آنهايي داشته اند كه خدا عاشق آنها شده و موفق شدند به خط مقدم بروند و به عهد خود وفا كنند .و بر همه چيز دنيايي خود پا گذارند." 4
البته نبايد فراموش كرد كه رابطه عاشقانه شهيدان با همسرانشان كاملا متقابل بودو علاقه اي خاص دربين آنها حاكم بود.اين تعامل عاشقانه باعث مي شد كه برخي زنان دراكثر مراحل جنگ همراه شوهران خود باشند چراكه به يقين دريافته بودند كه ديريازود،يار وهمدم خويش رااز دست خواهند داد وبايدباقي عمر رادرفصل جدايي به سر كنند.
به عنوان مثال به صحبت هاي خانم غاده جابر همسر شهيد چمران اشاره مي كنيم:
"وقتي رسيدم مصطفي نبود ومن نمي دانستم اصلا زنده است يانه.سخت ترين روزها روز هاي اول جنگ بود.بچه ها خيلي كم بودندشايد 15يا17نفر.دراهواز اول دردانشگاه جندي شاپور-كه الان شهيد چمران شده-بوديم. بعد كه بمبارانها سخت شد به استانداري منتقل شديم خيلي بچه هاي پاكي بودند كه بيشترشان شهيد شدند .وقتي ما از دانشگاه به استانداري منتقل شديم مصطفي در نورد اهواز بود در حال جنگ ، يادم هست من دو روز مصطفي را گم كردم اين روزها خيلي سخت بود هيچ خبري از او نداشتم از هم پراكنده بوديم موشكهايي كه مي زدند خيلي وحشت داشت هر جا مي رفتم مي گفتند "مصطفي دنبالتان مي گشت " نه او مي توانست مرا پيدا كند نه من او را."5
اما نكته حقيقي اينجاست كه با وجود اين عشق ورزي ، هيچ گاه شهيدان از جهاد در راه خدا غفلت ننمودند علاقه به همسر و فرزند نه تنها باعث دلبستگي آنان به زندگي مادي نگرديد بلكه موجب تعالي آنها شد . آري اينان عشق مجازي را معبري براي نيل به عشق حقيقي قرار داده و آسماني شدن را به زمين گير بودن ترجيح دادند .شهيدان در تمام وجودشان عشق به همسر را حس مي نمودند اما همين عشق نه تنها آنها را به دنيا مشغول نساخت بلكه در قربانگاه عشق حقيقي ، صفحاتي از عظمت و عزت نفس را در تاريخ جنگ رقم زد كه تا ابد افتخار حسيني را بر تارك اين مرز و بوم آذين نموده است در اينجا است كه تضاد بين عشق زميني و آسماني از بين مي رود و عشق مجازي بر خلاف پوسته مادي و ظاهري آن ، درون مايه ا ي الهي ميابد . به گوشه هايي از نامه شهيد عليرضا نوري به همسرش اشاره مي كنيم :
"ما با هم سالها را پشت سر گذاشتيم در عين ناگواري از گواراترين دوران زندگي مان به شمار مي رود وهر لحظه كه از زندگي مان مي گذشت احساس نياز بيشتري نسبت به تو پيدا مي كردم ولي هميشه با خودم مبارزه مي كردم كه مبادا دوست داشتن تو در من حالتي را را بوجود بياورد كه مرا از مسيرم و از هدفم دور نمايد و د ر اين راه با ياري خدا و همكاري تو موفق شدم كه هدفم
را دنبال كنم و اكنون هم ، كه در راه رسيدن به انجامهدف مقدسم هستم بيشتر خوشحالم كه تو براي من علاوه بر اينكه مانعي مثال
گستره اين عشق ، عظمت شخصيتي همسران فداكار شهدا را نيز به اثبات مي رساند آنان كه با پاي خود شوهرانشان را تا معراج بدرقه نمودند وزينب وار در فراق عزيزانشان جز صبر پيشه نكردند به عنوان مثال ماجراي نو عروسي كه حكايت روحيه و اسقامت او هر شنونده اي را متحير و مبهوت مي سازد بازگو مي كنيم :
"خانم بديعي پانزده سال داشت آنها چهل روز از ازدواجشان مي گذشت وقتي جنازه شوهرش را آوردند خودش او را كفن كرد با دستان خودش با دستهايي كه هر كس آنها را ندارد و يا حتي توان ديدن آنها را"7
براستي آيا آوازه اين حماسه هاي پنهان در كوچه پس كوچه هاي زمانه فراموش خواهد شد ؟بي ترديد ذكر اين رشادت ها افقي نوراني را بر جبين ملت نقش خواهد زد.
شهيدي باشيم ان شا الله والسلام
پي نوشت :
1- عشق وآ تش /ص 141/ كنگره شهداي مازندران
2- نيمه پنهان ماه( حميد باكري)/ص 29/ روايت فتح
3- عشق و آتش/ص 21/ كنگره شهداي مازندران
4- همان/ ص 98/
5- نيمه پنهان ماه(مصطفي چمران)/ص 40/روايت فتح
6- عشق وآتش /ص 141 / كنگره شهداي مازندران
7- همان/ ص117
دنیا چه قشنگ است ،ولی بهر عبور است