مهمانی خدا

     

 

رمضان عید خداست

 

... صدقه دهید بر فقیران و مسکینان و تعظیم نمایید پیران خود را و رحم کنید کودکان خود را و نوازش نمایید خویشان خود را ...

... ای مردم هر که از شما افطار دهد روزه دار مومنی را در این ماه از برای او خواهد بود نزد خدا ثواب بنده آزاد کردن و آمرزش گناهان ...

... دور کنید از خود آتش جهنم را به افطار دادن روزه داران اگر چه به نصف دانه خرما باشد و اگر چه به یک شربت آبی باشد...

... هر که در این ماه شر خود را از مردم باز دارد حق تعالی غضب خود را در قیامت از او باز دارد و هر که در این ماه یتیم بی پدری را گرامی دارد خدا او را در قیامت گرامی دارد و هر که در این ماه صله و احسان کند با خویشان خود خدا وصل کند او را به رحمت خود...

 

ایستگاه صلواتی

                    

کافه تریای جبهه !!

حاج جوشن ،پیرمرد بسیجی با صفایی بود که حضور او همیشه محفل رزمنده ها را گرم می کرد .وقتی پای حاجی به فاو باز شد گوشه ای را انتخاب کرد و ایستگاه صلواتی راه انداخت . او در آنجا با رویی گشاده و برخوردی صمیمی به دست بچه های رزمنده شربت و شیرینی می داد، به طوری که رفتار او خستگی را از تن همه در می کرد .

یک بار وقتی حاج جوشن مشغول پذیرایی از رزمنده ها بود متوجه دو نفر می شود که با قیافه ای شبیه بچه های خودمان اما با لهجه ای خاص از او تقاضای شربت می کنند .حاجی به هر دو شربت داد وزیر چشمی آنها را زیر نظر گرفت .او وقتی دید آن دو نفر بعد از خوردن شربت دست در جیب برده و پولی را بابت آن به وی پرداختند ،شکش به یقین مبدل شد .زود بچه ها را خبر کرد وبعد از بازرسی معلوم شد هر دوی آنها عراقی هستند .آن روز این طور شایعه شده بود که آن ها نیروهای اطلاعاتی عراق بودند که برای کسب اطلاعات به فاو آمدند. بعضی از بچه ها می گفتند :" تنها اشتباهشان این بود که ایستگاه صلواتی ما را با کافه تریاهای بغداد اشتباه گرفتند!"

                                                                                         راوی : علی مردان محمدزاده