دانه های انتظار

آمدنت را به انتظار می نشینم .
سال هاست که دیدگان منتظرم به طلوع روشن تو خیره مانده است . با حس غریب حضورت در نبودنت ،انس گرفته ام .همدم لحظه های تنهایی ام ، اشک فراق توست که پهنای صورتم را برای خیر مقدم تو ، فرش می کند .
صبح های غیبتت ، غروب ندبه های دلتنگی است .
کمیل سجده های ارادتم را به نجوای توسل نامت دخیل می بندم .
شمارگان نفس هایم د انه های تسبیح انتظار را به پای ظهورت بی قرارمی سازد .
بیا که رویای روً یت رویت ، تلاطم شب های بیداری من است .
بیا که آمدنت را انتظار ، کافی نیست .
+ نوشته شده در دوشنبه سیزدهم مهر ۱۳۸۸ ساعت 16:18 توسط فاطمه رنجبر
|
دنیا چه قشنگ است ،ولی بهر عبور است