آمدنت را به انتظار می نشینم .

سال هاست که دیدگان منتظرم به طلوع روشن تو خیره مانده است . با حس غریب حضورت در نبودنت ،انس گرفته ام .همدم لحظه های تنهایی ام ، اشک فراق توست که پهنای صورتم را برای خیر مقدم تو ، فرش می کند .

صبح های غیبتت ، غروب ندبه های دلتنگی است .

کمیل سجده های ارادتم را به نجوای توسل نامت دخیل می بندم .

شمارگان نفس هایم د انه های تسبیح انتظار را به پای ظهورت بی قرارمی سازد .

بیا که رویای  روً یت رویت ، تلاطم شب های بیداری من است .

بیا که آمدنت را انتظار ، کافی نیست .